مشاوره خانواده | روش هاي كار در روانشناسي باليني

مشاوره خانواده | روش هاي كار در روانشناسي باليني

 

در مشاوره خانواده و خانواده درماني ، هر يك از اعضاي خانواده به مانند عضوي از يك سيستم عمل مي كنند. برخي موارد، مشكلاتي پديد مي آيند كه ساير اعضا را نيز دچار اذيت و آزار مي كند.

مراجعه به روان شناس كي ضروري است؟

درمان اختلال هاي رواني به اندازه درمان بيماري جسمي داراي اهميت است. حتي در برخي موارد جدايي اين دو از يكديگر امكان پذير نيست. البته كه هر فشار رواني بيماري نيست و خيلي كم هستند افرادي كه پس از يك بحران و فشار رواني به روانشناس مراجعه مي كنند.

همانند بيماري هاي جسمي ، اختلالات رواني هم افراد از طريق برخي داروها و تجربيات اطرافيان آنها به مدت چند روز نسبت به مدارا با بيماري پرداخته و سپس در صورت عدم بهبود به روانشناس رجوع خواهند كرد.

اولين قدم براي بهبود مشكل رواني، تشخيص زمان مراجعه به روانشناس از سوي فرد است. يعني او هنگام نياز خود به روانشناس مراجعه مي كند.

لذا افرادي به روانشناس مراجعه مي كنند كه نسبت مشكلي كه دارند آگاه هستند و روان درماني نيز براي همين افراد است. آنها مي دانند كه مشكلشان چه چيزي است و يا مدت زيادي است كه با آن مدارا كره اند و يا حتي با روش هاي ابداعي خود نيز توانسته اند با آن مقابله كنند. زماني كه ديگر كنترل و حل اين مشكل از دست آنها خارج مي شود، زمان مراجعه به روانشناس رسيده است.

زماني مراجعه به روانشناس ضرورت دارد كه افراد از حل مشكلات خودشان توسط خودشان عاجز هستند. مشكلات تمركزي، اختلافات خانوادگي، روابط كاري با همكاران در محيط كار و دوستان مواردي هستند كه افراد با وجود اجراي روش هاي خود براي رفع مشكلات پيرامون آنها، موفق به حل نشده و به مشاور خانواده ويا روانشناس آنلاين مراجعه مي كند.

 

روشهاي كار در روانشناسي باليني

روانشناسي باليني يكي از شاخه هاي روانشناسي است كه به شناخت و درمان بيماري هاي رواني اختصاص دارد. به طوري كلي مراجعه به روانشناس براي افرادي است كه در روابط خود با دنياي پيرامون دچار مشكل شده اند و نسبت به حل و فصل آن نيز عاجزند، لذا مراجعه به روانشناس تنها براي كساني نيست كه اختلالات رواني شديدي دارند.

با اين حال بسياري از اوقات افراد در ايجاد تعادل ميان رابطه با اطراف خود سختي هايي را تحمل مي كنند كه براي رفع آنها نياز به كمك ديگران است. اينگونه كمك ها داراي دامنه وسيعي نيز هستند.

كمك به افراد مي تواند در قالب يك گفت و گوي صميمي صورت بگيرد يا به صورت حمايت از او باشد و گاهي هم اين كمك بايد تخصصي انجام شود. در روانشناسي باليني براي حل مشكلات افراد، راه به شكل مختلف وجود دارد كه براي هر مشكل و بيمار يكي و يا هر سه تاي آنها اجرا خواهد شد. در زير اين سه راه را تشريح كرده ايم:

روان درماني فردي

در روان درماني، بيمار و روان درمان تنها افراد حاضر در يك جلسه هستند. در اين جلسات فرد بيمار، با افكار و احساسات خود عميقا آشنا خواهد شد و علت وجودي آنها را نيز درك خواهد كرد. رابطه خود با ديگران را عميق تر بررسي خواهد كرد و به طور كلي شخصيت خود را بهتر خواهد شناخت. پس از اين مراحل مي تواند با كمك روان درمان بدون حالات منفي گذشته مانند، خستگي، ناتواني وخشونت، نسبت به رفع مشكل اقدام كند.

روند درمان در افراد بنا به مشكل آنها كوتاه و بلند است. روند درماني در اين نوع به گونه اي است كه فرد بيمار چيزهاي جديدي را براي حل مشكلات مي آموزد. سرعت و كيفيت اين روند بر عهده فرد بيمار بوده و زوج درمانگر كسي است كه چم و خم اين روند را به او ياد داده و حامي او خواهد بود.

روان درماني گروهي

نوع ديگري از روان درماني كه براي مسائل پيشرفته تري استفاده مي شود.

به جهت تشخيص اينكه اين نوع درمان براي چه كساني كاربرد دارد، هر شخصي تعدادي جلسات روان درماني فردي را طي كرده و بعد به جمع افرادي كه همان مشكل او را دارند، خواهد پيوست. در ادامه اعضا شركت كننده در گروه به مرور به يكديگر نزديك شده حال اينكه هر يك از اعضا حمايت كنترل شده گروه را پشت سر خود دارد. اينگونه تمامي چيزهاي جديدي را كه مي خواهد ياد بگيرد تا رابطه خود را با پيرامون خود بهبود ببخشد در تمرين با ديگران آنها را در خود نهادينه مي كند.

خانواده درماني

در خانواده درماني هر يك از اعضاي خانواده عضوي از اين سيستم هستند. آنها مشكلاتي را دارند كه تحمل آنها برايشان طاقت فرسا شده است. با وجود پيگيري هاي آنها براي حل اين مشكلات، اما اكنون به مرحله اي رسيده كه هر يك اعضا نسبت به حل مشكلات به وجود آمده، ناتوان هستند.

آنها با رفتارهايشان به جاي حل مشكل، آن را پيچيده تر مي كنند. لازم  به ذكر است كه در اين پروسه، كسي به عنوان گناهكار شناخته نخواهد شد و مهم نيست كه به وجود آورنده وضع فعلي چه كسي است. هدف اين است كه هر يك از اعضا نقش و وظايف خود را شناخته و از طريق برنامه ريزي و بروز تغييرات، مشكلات حل و فصل شوند.

در اين نوع درمان، خانواده به عنوان سيستم حضور داشته و ياد مي گيرد كه روش هاي جديد را همراه با نظم اجرا كند تا روابط نادرست فعلي از بين بروند.

آنها ياد مي گيرند به جاي آنكه مشكلات خود را توجيه كنند، براي حل آنها راهي دست و پا بكنند. در اين راه براي تسريع روند درمان بايد از حالات و رفتارها هر يك از اعضاي خانواده به شناخت و آگاهي كافي رسيد. در اين نوع درمان نسبت به مشكلات آموزشي و تربيتي والدين با فرزندان هم نسبت به ساير روش ها بيشتر پرداخته مي شود و راه هاي درماني براي حل مشكلات موجود در اين زمينه به هر يك از اعضاي خانواده ارائه خواهد شد تا با به كارگيري و استفاده آنها در پروسه درمان، از شرايط فعلي خارج شده و شرايط سابق و آرماني يك خانواده بانشاط و باانرژي بين اعضاي آن خانواده پديد بيايد.

جهت ارتباط با مشاورين مركز مشاوره خانواده گپچه با ما در ارتباط باشيد.

 

منبع: https://tinyurl.com/y3bnawoh

 

 

حافظ در تهران | پروفسور ميلاد ملاعبدالوهاب

حافظ امروز صبح آمده تهران. هي دارد زور مي‌زند كه سر صحبت را با دخترا باز كند... «ياران، صلاي عشق است، گر مي‌كنيد كاري» داره نخ مي‌ده، ولي دختره شماره نمي‌ده... مردكِ شهرستاني، تو امروز صبح از شيراز اومدي، هنوز لباست بوي عرق اتوبوس و دهنت بوي ساندويچ ترمينال جنوب مي‌ده... چرا نه خاكِ سر كوي يار خود باشم؟ حافظ در اينجا از گشنگي وارد يك غزل ديگر شده و با بقيه پولِ توي جيبش يك بيسكوييتِ «خرسيركن و دهان‌خشك‌كنِ» ساقه‌طلايي...

 

بررسي مشاهداتِ ميداني حافظ از تهران، در تحليل غزل شماره 444 | سه نقطه
 

شهري است پرظريفان، وز هرطرف نگاري
ياران، صلاي عشق است، گر مي‌كنيد كاري

حافظ امروز صبح آمده تهران. هي دارد زور مي‌زند كه سر صحبت را با دخترا باز كند: «ياران، صلاي عشق است، گر مي‌كنيد كاري.» حافظ داره نخ مي‌ده، ولي دختره شماره نمي‌ده.

حافظ در تهران و دختر تهراني

چشم فلك نبيند زين طرفه‌تر جواني
در دستِ كس نيفتد زين خوب‌تر نگاري

حافظ دارد فعل چاپلوسي را صرف مي‌كند.

هرگز كه ديده باشد جسمي ز جان مركّب؟
بر دامنش مبادا زين خاكيان غباري

حافظِ بي‌ظرفيت، خجالت خجالت.

چون من شكسته‌اي را از پيش خود چه راني؟
كه‌م غايت از توقع بوسي‌ست يا كناري

بچه پررو رو ببينا.

مي بي‌غش است، درياب، وقتي خوش است بشتاب
سالِ دگر كه دارد اميدِ نوبهاري؟

چه جوگير. داره به دختر مي‌گه بيا خونه ما، آب‌شنگولي هم داريم. مردكِ شهرستاني، تو امروز صبح از شيراز اومدي، هنوز لباست بوي عرق اتوبوس و دهنت بوي ساندويچ ترمينال جنوب رو مي‌ده، خونه‌ت كجا بود آخه كه داري دعوت مي‌كني. جا خواب نداري واسه امشب، بايد بري تو پارك بخوابي.

در بوستان حريفان مانند لاله و گل
هريك گرفته جامي بر يادِ روي ياري

تا حرف پارك شد، حافظ متوجه شد كه بايد براي كساني‌كه درباره معشوق او گمانه‌زنيِ مذكر كرده‌اند، شفاف‌سازي كند كه رفته بوستان «لاله» نه پارك دانشجو.

چون اين گره گشايم؟ وين راز چون نمايم؟
دردي و سخت دردي، كاري و صعب كاري

بله، طرف وقتي بفهمه شهرستاني هستي و دو قرون پول نداري، كار هم درد داره هم سوزش.

هر تارِ موي حافظ در دستِ زلفِ شوخي
مشكل توان نشستن در اين‌چنين دياري

حافظ ظاهراً از يكي از ساقي‌هاي پارك يه‌ بست خريده، زده، پرواز كرده و دارد هذيان مي‌گويد. تو حرمسراي ناصرالدين‌شاه هم هر زلفِ شاه دستِ يك نگاري نبوده. توي پارك‌هاي كاليفرنياي آمريكا هم از اين خبرا نيست. توي پاركِ مملكتِ خودمان كه ممكن است هرتار مو دست يك مأمور گشت ارشاد باشد.

چرا نه در پي عزم ديارِ خود باشم؟
چرا نه خاكِ سر كوي يار خود باشم؟

حافظ در اينجا از گشنگي وارد يك غزل ديگر شده و با بقيه پولِ توي جيبش يك بيسكوييتِ «خرسيركن و دهان‌خشك‌كنِ» ساقه‌طلايي (از اين گردا كه كِرِم نداره) خريده، ولي هنوز گشنه است و مي‌گويد بهتر است تا شب نشده برگردم ترمينال جنوب و برم شهر خودمون.

غم غريبي و غربت چو برنمي‌تابم
به شهر خود روم و شهريارِ خود باشم

غم غربت يك چيز است و نداشتنِ پول اتوبوس يك چيزِ ديگر.

شهره شهر مشو، تا ننهم سر در كوه
شور شيرين منما، تا نكني فرهادم

حافظ كه دارد با پاي پياده از پارك لاله تا ترمينال جنوب مي‌رود –و همزمان از غزلي به غزل ديگر- با ديدنِ فاصله طبقاتي در شهر و ويراژدادن دخترهاي خوشگل و پسرهاي پولدار با ماشين‌هاي مدل بالا، به هركدام از آنها كه سر راه مي‌بيند، تذكر مي‌دهد (اين هم تحليلِ ماركسيسم- خوشگليسم) چون معتقد است وقتي من نمي‌توانم حظ كنم، پس ديگران هم نبايد حظ كنند (اينكه حافظ داراي عقيده ماركسيستي نيست و عقده‌اي است، مشكلِ من نيست).

شهر ياران بود و خاكِ مهربانان اين ديار
مهرباني كي سرآمد؟ شهرياران را چه شد؟

حافظ اولش خيال مي‌كرد رفقاي شاعرِ همشهريِ ساكنِ تهران، مثل قاآني شيرازي- شاعر دربار فتحعلي‌شاه، محمدشاه و آغاز پادشاهيِ ناصرالدين‌شاه قاجار كه تهِ چاپلوسي بود و با قصايد و مدايحش سه پادشاه را خر و با مراثيِ خود دو پادشاه را كفن كرد- او را تحويل مي‌گيرند و به خانه دعوت مي‌كنند. اما قاآني از صبح تلفنش خاموش است و تلگرام را هم سين نمي‌كند.

تيمارِ غريبان اثرِ جميل است
جانا، مگر اين قاعده در شهرِ شما نيست؟

حافظ به صباي كاشاني- ملك‌الشعراي دربار فتحعلي‌شاه و پرچمدار بازگشت ادبي- هم زنگ زده و گفته «من تو اين شهر غريبم» ولي صبا گفته «كاش زودتر مي‌گفتي، امروز به اتفاق اهل و عيال اومديم كاشون برا گلاب‌گيري» و وقتي حافظ گفته «الآن كه آخر خردادماهه و فصل گلاب‌گيري نيست» جواب داده «الو الو صدات نمياد...»

شهر خالي‌ست ز عشاق، بوَد كز طرفي
مردي از خويش برون آيد و كاري بكند

حافظ همچنان از غزلي به غزل ديگر مي‌رود، چون راهِ خيلي طولاني است و پاي پياده. يكهو يادش آمده مي‌تواند برود ورامين پيش حسين جنتي. اما او تلفنش را جواب نمي‌دهد. حافظ تلگرامش را چك مي‌كند و مي‌فهمد كه ديروز بازداشت شده. لذا با خودش مي‌گويد: «مسئولين رسيدگي كنند».

ز دستِ جور تو گفتم ز شهر خواهم رفت
به خنده گفت كه: حافظ، برو، كه پاي تو بست؟

حافظ به دختري تهراني كه در اينستاگرام با او آشنا شده بود، هم زنگ زده، اما دختر گفته «امروز وقت نمي‌كنم بيام اون‌طرف». حافظ پاسخ داده: «ز دست جورِ تو گفتم ز شهر خواهم رفت» اون هم با خنده گفته: «حافظ، برو، كه پاي تو بست؟».

ميخواره و سرگشته و رنديم و نظرباز
وان كس‌ كه چو ما نيست در اين شهر كدام است؟

حافظ هنوز در هپروتِ همان بست است كه در بوستان لاله زده است. خيال مي‌كند همه مثل خودش خوشحالند.

اي صبا با ساكنان شهرِ يزد از ما بگو
كاي سرِ حق‌ناشناسان گوي چوگانِ شما

حافظ در ترمينال جنوب تمام تعاوني‌ها را زير و رو كرده، اما بليطِ شيراز گيرش نيامده. لذا بليطِ يزد گرفته و به اميد چترشدن در محافل دوستانِ شاعرِ يزدي غزلي مي‌سرايد و پشت بليط مي‌نويسد، با اين بيت كه «اي صبا، با ساكنان شهر يزد از ما بگو/ كاي سرِ حق‌ناشناسان گوي چوگان شما...» و راهي يزد مي‌شود كه از ادامه ماجرا بي‌خبريم.

................ تجربه‌ي زندگي دوباره ...............